پیش نوشت: این نوشته رو تو آرشیو وبلاگ قبلیم پیدا کردم. مال سال 85 بوده. برای خالی نبودن عریضه (و در راستای کامنت فاطمه) می ذارمش اینجا، چون سرم شلوغه و دوست ندارم فعلا پست جدید بذارم.


پیغام می گذارم

بعد از شنیدن بوق کوتاه

"دارم نمی روم.

دارم نمی روم."

آنگاه می نشینم و زمان به پیش.


وقتی تو این پیام را می شنوی،

من،

فرسنگ ها از تو دور خواهم بود...