واضحه که از اینترنت دایل آپی که تقریبا فقط میشه باهاش میل چک کرد، اون هم بیسیک اچ تی ام ال، و در لحظات اوج سرعت اجازه میده یاهو مسنجر باز کنی و نه هرگز جی تاک (!) و اگه بچه خوبی باشی شاید گودر هم باز بشه متنفرم. اما اصولا اینترنت دایل آپ افقهای جدیدی رو به روی دیدگان آدم باز میکنه! افقهای جدیدی که همون افقهای قدیمی خودمونه. افق روزهایی که دو هزار تومن میدادیم یه کارت اینترنت دو ساعته میخریدیم. (شما یادتون نمیاد!)
خلاصه اینکه من از بیاینترنتی نمردم و دنیا سر جاشه و بیاینترنت فقط آدم میفهمه که چقدر زندگیش از مفهوم خالیه. یعنی نمیفهمه، یادش میاد!
مطمئنم که این جملات حکیمانه اثرات روزهی اینترنتیه و وقتی اینترنتم وصل بشه دوباره دوست دارم آنلاین باشم و وقتم رو تو اینترنت تلف کنم تا جاهای دیگه، ولی جدا دوست داشتم همه چی رو همین طوری که هست بذارم همین جا برم. بعد احتمالا باید فکر میکردم به اینکه مردم قبل از اختراع اینترنت چی کار میکردن. و حرکت بعدی احتمالا این بود که گوشی تلفن رو علیرغم غربت مادرزادیم با تلفن بگیرم دستم و به دوستای قدیمیم زنگ بزنم ببینم کی کجای زندگیه. و احتمالا کلی تعجب میکردم از این همه تغییر زندگی شون و این همه بی خبری. یه سریشون رو باید خط میزدم، یه سری رو آپدیت میکردم، با یه سری دوستتر میشدم و باهاشون قرار میذاشتم که بریم بیرون. بعد شاید حتی به مامان بزرگ و خاله و عمو و داییم هم زنگ میزدم. تو خونه مجبور بودم با همه بیشتر حرف بزنم. تلویزیون ببینم. برم مهمونی، پیکنیک فامیلی و خانوادگی، سینما، خرید و ... بعد یه مدت دیگه از گشت و گذار و معاشرت و دیدن برنامههای مزخرف تلویزیون هم خسته میشدم و بعد از چند روز آه کشیدن از پوچی زندگی مجبور بودم فکر کنم که حالا چی کار کنم؟ برای چی زندگی کنم؟ اصلا من چی کاره ام؟ شاید حتی به یه تصمیم اساسی منجر میشد. بعد هر چی فکر کردم دیدم نمیشه، مگر اینکه کلا اینترنت رو شارژ نکنیم که اونم نمیشه!
بعدتر فکر کردم دیدم مشکل از اعتیاد نیست، مشکل همون "دلیل" ه. اگر آدم یه دلیل - یه کار خیلی خیلی جدی در نظر خودش، متناسب با علاقه و استعدادهاش - داشته باشه خیلی راحتتر میتونه عادتهای غیرضروری زندگیش رو حذف کنه. حالا مشکل اینجاست که هر چی میگردم اون دلیل رو پیداش نمیکنم!*
*: تا جایی که ذهنم یاری میکنه این سوال همیشه به عنوان یه مساله خیلی مهم گوشه ذهنم بیجواب برای خودش بوده. جدا به آدمهایی که هدف مشخص دارن غبطه میخورم. یادمه حتی این غبطه خوردن تو هفت سالگی هم بود!
فرق هست بین اینکه خودت رو بشناسی و اینکه بدونی چی کار میخوای بکنی و عمرتو به جای تلف کردن صرف یه کار نتیجه بخش بکنی. نمیدونم از کمالگرایی بیش از حده یا از چی، که من هیچ وقت تو این دومی استعداد نداشتم. فقط میتونم یه لیست بلندبالا ردیف کنم از کارهایی که براشون ساخته نشدم، با ذکر جزئیترین دلایل! :دی
پ.ن. بلاگفا جدیدا به سفر در زمان علاقه پیدا کرده! تاریخ نوشته رو برده بود به سال 1297! چقدر هم متناسب با پست!