یا ولی یا حمید...
«و هو الذی ینزل الغیث من بعد ما قنطوا و ینشر رحمته و هو الولی الحمید»*
راستش، خدا بودن از بتها برنمیآید. از آدمها برنمیآید. از فرشتهها برنمیآید. از شعبدهبازها برنمیآید. از دستان معجزهگر کوچک هم برنمیآید. فقط و فقط تو میتوانستی خدایم باشی. که نشانههایت را به موقع بفرستی. که درست بزنی به هدف. که لوسم نکنی. که بفهمی مرا. رگ به رگ و نفس به نفس. که اندازهایم را دقیق بگیری و برایم دنیایی بدوزی که بیشتر از همه بزرگم میکند. نمیدانم... نمیدانم اگر اجدادم بتپرست بودند و هیچ وقت تو را نمیشناختم، به کجا فرار میکردم از خودم. از دلگیری. از دنیا. از تیرگیهای شبترین دنیاهای ممکن ِ بی تو... از بیوطنی، بیقراری، ناامیدی، بیپناهی... کجا میمردم وقتی دنیا برایم تمام میشد؟ راستش، فقط تو میتوانستی خدایم باشی. فقط تو میتوانستی خدایمان باشی. غیر ِ تو حتی، افیون تودهها هم نبود...
*"و او کسی است که باران را نازل میکند بعد از ناامیدی خلق، و رحمتش را میگستراند و (تنها) او سرپرست ستوده است." آیه 28 سوره شوری.