چله نشستهام به عمر
آه ِنگاهم سوی تو. در انتظار دست نوازشت که بگوید: حواسم به غمهایت هست.
امشب خیال میکنم
تمام دنیا را
تنها برای ابتلای من آفریدهای
فردا که نگاه کنم
جهان در هم شکسته است
و میلیاردها نفر آواره شدهاند
و من که نقطهای کوچکم، سوار قایقی
فردایش،
از شرم خواهم مرد..
پ.ن. و ماالحیوه الدنیا الا لعب و لهو...
آرامم میکند.
+ نوشته شده در شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 0:21 توسط من