جایی که تحملم به انتها می‌رسد*، اندازه‌ها دستم می‌آیند. کوچکم خیلی.


* و همه‌ی وقت‌هایی که عصبانیت و حرص خوردن مثل یک لایه غبار می‌نشیند روی اشیاء و موضوعات. که خیلی وقتهاست!


پ.ن. نشسته‌ام توی حیاط و فکر می‌کنم یکی مثل من اگر قرار بود جای شما باشد، بلند می‌شد و 90 درصد آدمها را از حرم می‌انداخت بیرون.