آبی ِ آبی
پیشتر ها کولی آوازهخوانی بود که یاد روزگاران دور گمشده را بیدار میکرد. روزگارانی بیزمان و بیمکان آویزان. آوازی میخواند به زبانی که ندانسته میدانستی. بیکلمه؛ اما چنان که زیر و بمش، مادریترین آوای دنیا بود.
دلم برای یک من ِ آبی آبی تنگ شده. اقیانوس عمیقی که در پیشترها جا ماند...
+ نوشته شده در شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 0:47 توسط من
|